مشاعره ای زیبا بین خورشید و ماه
امام:
جامه زهد و ريا کَندم و بر تن کردم
خرقه پير خراباتى و هشيار شدم
رهبري:
خرقه پير خراباتي ما سيره توست
امت از گفته دُر بار تو هشيار شدي
امام:
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مىآلوده مددکار شدم
رهبري:
واعظ شهر همه عمر بزد لاف مني
دم عيسي مسيح از تو پديدار شدي
امام:
بگذاريد که از بتکده يادى بکنم
من که با دستِ بت ميکده، بيدار شدم
رهبري:
يادي از ما بنما اي شده آسوده ز غم
ببريدي ز همه خلق و به حق يار شدي
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ ساعت 19:15 توسط عباس فرجی
|
بارالها...